دندون یازده و دوازدهم
دندونای جدیدت مبارک باشه مامانی این روزا میگذره ولی با بودنت خیلی زیبا میگذره. احساس میکنم بزرگ شدن عزیزکم رو میبینم.خصوصا وقتی سعی میکنه کلمات رو کنار هم بذاره و باهاشون جمله بسازه. هرچند دو یاسه کلمه ای ولی بازم خودش یه پیشرفت محسوب میشه.تازگیها به قورمه سبزی میگه گبه سزی به هواپیما میگه هامانا و کلی چیزای جدید دیگه که مثل طوطی پشت سر ما تکرار میکنه و دل ما رو میبره. اون روز تو سالن داشت بازی میکرد و من تو اتاق داشتم کار میکردم.وقتی دید نیستم داد میزد مامان کجا!!یعنی مامان کجایی؟؟و من از قصد جواب نمیدادم تا بازم صدام کنه و قندای بیشتری تو دلم آب بشه. خونه ی مامانی بودیم که به د...