امیرحسین جونمونامیرحسین جونمون، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره
اميرعلي جونموناميرعلي جونمون، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

❤مردهاي کوچک من ❤

موبال

امشب کلوچه داشت با کنترل تلویزیون بازی میکرد.باباییش گفت اونو بده من.کلوچه هم اونو گرفت سمت بابا وگفت:موبال     فکر میکنه اگه دهنشو اینجوری کنه کاسه از سرش نمی افته!!     اینجا پارک دم خونه ی مامانیه.این سه چرخه هم که باهاش ژست گرفتم مامانی وبابایی بهم عیدی دادن     اون موقع هنوز نمیتونست راه بره و بپربپرکنه قربون اون پاهاش بشم   ...
25 مرداد 1391

دندون هفتم

یکساعت پیش که با کلوچه داشتیم  بازی میکردیم همینطور که داشت  می  خندید یکدفعه دیدم یه چیز سفیدکوچولو کنار اون دوتا دندون پایینی داره برق میزنه زودی بغلش کردم ودیدم که بله یه مروارید دیگه هم به اون شش تای قبلی اضافه شده. حالا میفهمم چرا بچم تو دو سه شب گذشته یکم بد میخوابید من و بابایی فکر میکردیم چون همش در حال ورجه وورجس پاهاش درد میکنه منم هی پاهاشو میمالیدم!!بمیرم که نمیتونستی بگی چته طفلکم. هفتمین دندونت تو پونزده ماهگی مبارکت باشه مامانی       ...
25 مرداد 1391

بسیار سفرباید...

     مهر ماه پارسال رفت شمال تا ببینه این همه شمال شمال که میگن  چه جور جاییه(ساحل رویان)      ل                       عاشورای پارسال رفتیم خرم آباد زادگاه پدری.علی اصغر نگهدارت  باشه مامانی                             اولین عید نوروز زندگی با مامان جون و باباجون و عمه و عمو و مامان و بابا بازم شمال   &nbs...
24 مرداد 1391

معجون عشق

      دیشب با کلی ذوق واسه کلوچه و باباش معجون درست کردم نمیدونم از سنگینی اون بود یا از پا درد که تا صبح هر نیم ساعت بیدار شدو گریه کرد(کلوچه رو میگم!) آخه این پاهای بیچاره چه گناهی کردن که باید همش در حال دویدن و بالارفتن از مبلا باشن شایدم مال اون دو تا وروجک که دو طرف لثش دارن زور میزنن بیان بیرون ولی هنوز موفق نشدن یادش بخیر اولین دندونت که بیرون زد چه حالی داشتم مثل یه مامان که بچش تو المپیاد جهانی مدال آورده بهت افتخار میکردم! دوست دارم مامانی ...
23 مرداد 1391

بنام مهربانترین

سلام       امشب میخوام واسه اولین بار از یه مرد کوچولو بنویسم که شده   دنیای ما   کاکل زری ما روز دهم خرداد سال نود یه فرشته ی زمینی شد خدایا شکرت که برای ما فرستادیش ...
18 مرداد 1391