من از مشهد برگشتم
جمعه ساعت یازده شب از مشهد برگشتیم
خیلی بهمون خوش گذشت.فقط حیف که بابا علیرضا باهامون نبود
کلوچه که خیلی خوش به حالش بودچون همش
دوروبرش شلوغ بود و مدام هم در حال ددر رفتن بودیم
از خاطرات بامزش تو این سفر این بود که یه شب که رفته بودیم
حرم امام رضا کلوچه و مامانم و مامانی جلوی وروردی حرم منتظر
ایستاده بودن تا من برم و واسه مامانی ویلچر بگیرم کلوچه هم با
اون نگاه کنجکاوش انقدر این زائرهای امام رضا رو دیده بود که به
گنبد تعظیم میکنن یاد گرفته بود و تو حرم مدام در حال تعظیم کردن
بودو هر بار هم که اینکارو میکرد کلی همه فداش میشدن
یه روز هم واسه خرید رفتیم طرقبه که خیلی خوش گذشت.
اما خاطره ی بدی هم که واسم به جا گذاشت این بود که کلوچه
تو این سفر واسه اولین بار سرما خورد و هنوز هم خوب
نشده
خلاصه که جمعه شب با یه عالمه خاطره و کلی دعا واسه شفای
مریضا و حل مشکل همه ی ملتمسین دعا برگشتیم و بابا علیرضا
هم اومد فرودگاه دنبالمون
مرد کوچولوی ما در حال تعظیم به حرم امام رضا(ع)
در حال ابراز خوشحالی(خوشحالیشو این شکلی نشون میده)
اینم دو تا عکس تو حرم امام رضا با فاصله ی شش ماهه
خوشگل مامانه