سفر به شمال
پنجشنبه رفتیم شمال و مثل همیشه یکراست رویان
با مامان اینا و مامانی رفتیم.کلوچه ی مامان هم انقده خوشحال بود
که نگو.موقع رفتن چون هوا یه کم سرد بود فقط یک بار واسه
صبحونه خوردن تو راه نگه داشتیمکلوچه هم که واسه اولین
بار بود که رودخونه میدید کلی ذوق زده شده بود ومدام میگفت:آبه.آبه.
نزدیکای ظهر رسیدیمفرداش رفتیم بازار نوشهر و کلی خرید
کردیم.امیر حسین هم که واسه اولین بار بود که میفهمید دریا چیه
وقتی میرفتیم کنار دریا باید به زور برش میگردوندیم
خلاصه که خیلی خیلی بهمون خوش گذشتو روز شنبه ظهر هم
برگشتیم و تو راه ناهار خوردیم و این شد یکی از خاطرات شیرین
و پاک نشدنی مرد کوچک ما
امیر حسین و بابا
امیر حسین و دایی علی
امیر حسین و مامانش
امیر حسین و بابایی
در راه بازگشت با مامانی
از فرصت استفاده کرده.عصای مامانیه مامانمو برداشته و در رفتم