به به چه سفری بود!
دوشنبه ی هفته ی پیش به قصد مسافرت چمدونها رو
به کمک آقاگلی بستم و روز سه شنبه ساعت پنج راه
افتادیمساعت شش صبح با مامان اینا اول جاده ی چالوس
قرار داشتیم و بعدش با هم راه افتادیم.
توی راه یکی دوبار ایستادیم ولی چون جاده خلوت و خوب
بود زود رسیدیم و صبحونه رو رفتیم توی جنگلهای
سیسنگان تناول نمودیم
بعدش رفتیم ویلا و وسایل رو جابجا کردیم.هرچند
که گل پسر همون موقع که رسید اصلا تو نیومد
و یکراست با بابایی رفتن کنار دریا
شب رفتیم کنار دریا.هوا خیلی خوب بود.کلی هم
عکس گرفتیم.فرداش رفتیم نوشهر و یکم خرید کردیم
از اونجا هم واسه باباعلیرضا کیک گرفتیم چون روز
دهم مهر بود و روز تولدش
اومدیم خونه ونهار رو زدیم به بدن و یک چرت خوابیدیم.
هر چند که گل پسر اونجا چرتهاش کمتر از دو ساعت
نمیشد.نمیدونم مال آب و هواش بود یا خستگی!
چون یکبند تو راه بود.دریا.ویلا
شب وسایل رو آماده کردم و جشن تولد بابا رو کنار دریا
گرفتیم.خیلی خوب و خاطره انگیز شد
پس فرداش رفتیم دور و اطراف رو گشتیم و بعدش رفتیم
یک کم خرید کردیم .اون روز هم خیلی خوب بود
روز آخر هم صبح راه افتادیم و نهار رو هم نزدیکهای
کرج خوردیم.و بعدش از بقیه جدا شدیم و راهی خونه
شدیم با یک خاطره ی خیلی شیرین از یک مسافرت
دیگه.راستی واسه تولد باباعلیرضا هم بعدش که برگشتیم
با عزیز دلم رفتیم و یک جفت کفش خوشگل
خریدیم
امیرحسین با کتونیهای جدیدش
اینم امیرحسین با هدیه ی تولد بابا