آخ جون بازم مسافرت
پس فردا قراره دوباره بریم مسافرتاینبار میخوایم بریم
شمالکلوچه هم انقده داره ذوق میکنه که نگو.
بچم تازه یکم حالش بهتر شده اما هنوز غذا رو به زور کارتون
حسنی نگو بلا بگو و هزار تا دلقک بازی دیگه میدم میخوره
اما با همه ی حال نداریش هم دست از شیطونی بر نمیداره
امروز که داشتم ساکمون رو می بستم امیر حسین مامان هم
داشت اینجوری کمکم میکرد.یعنی داشت یه جورایی خودشو
میکرد تو جای رخت چرکاش تا حمل و نقلش تو سفر راحت باشه.
تازه توپش رو هم با خودش برده بود تا جای کمتری بگیره
بهتره به مامانی کمک کنم!
فکر کنم اینطوری خوب باشه!
اه.این توپه چقدر گندست.چقدر بهت بگم کم بخور.ببین من جا نمیشم!
آهان انگار دارم جا میشم! این دره هم خیلی مزاحمه!
توپ عزیزم یه کم برو اونورتر!
مامانی ما آماده ایم میتونیم بریم!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی