گردش مامی و پسری
چندروز پیش با پسری تصمیم گرفتیم بریم نمایشگاه کتاب
هم واسه گردش و هم خریدن کتابچون گل پسر شدیدا
عاشق کتابههرچقدر براش بخونی خسته نمیشه!اونروز مامانی
کتاب داستانش رو سه بار براش خوند ولی بازم میگفت:بوخون
بوخون!!!
خیلی خوش گذشت.صبح دو تایی رفتیم و نهارمون رو هم
همونجا خوردیم و بعدش اومدیم خونه.کلی هم واسه
پسری کتاب و وسایل آموزشی خریدم
الان داره بارون میاد.امیرحسین هم مدام میگه مامان:
دودو بق(رعد و برق) .بارون.آبه!!کلی هم ذوق میکنه
و میدوه اینور اونورخدارو شکر پروژه ی از پوشک گرفتننش
هم با موفقیت به اتمام رسید و گل پسر مثل همیشه
نهایت همکاری رو با من کرد.چه توی از شیرگرفتن
و چه از پوشک گرفتن مثل یه فرشته مامان رو اصلا اذیت
نکرد.تازه داره کم کم شبها هم واسه به قول خودش دبلو سی!!
از خواب بیدار میشههفته ی پیش هم رفتیم آرایشگاه
و موهاش رو کوتاه کردیم.مثل ماه شده
اولین گردش عشق مامان در نمایشگاه کتاب .کلی هم واسه
غرفه دارا شیرین زبونی کرد و جایزه گرفت
اینجا داشت نمایش عروسکی تماشا میکرد موش موشک
یه تعدادی از اینا رو وقتی هنوز تو دل مامان بودی برات خریدم
مامانینمیدونی اونروزها با چه عشقی اینا رو برات
میخریدمبقیه هم شدن خاطره ی اولین نمایشگاه کتابی
که با هم رفتیم
اینم استایل جدید موهای جوجه کوچولوی ماچه ژستی
هم گرفته جیرجیرک
حیاط خونه ی مامانی به همراه باباییه مهربونم