آخ جون بازم مسافرت
پس فردا قراره دوباره بریم مسافرت اینبار میخوایم بریم شمال کلوچه هم انقده داره ذوق میکنه که نگو. بچم تازه یکم حالش بهتر شده اما هنوز غذا رو به زور کارتون حسنی نگو بلا بگو و هزار تا دلقک بازی دیگه میدم میخوره اما با همه ی حال نداریش هم دست از شیطونی بر نمیداره امروز که داشتم ساکمون رو می بستم امیر حسین مامان هم داشت اینجوری کمکم میکرد.یعنی داشت یه جورایی خودشو میکرد تو جای رخت چرکاش تا حمل و نقلش تو سفر راحت باشه. تازه توپش رو هم با خودش برده بود تا جای کمتری بگیره بهتره به مامانی کمک کنم! فکر کنم اینطوری خوب باشه! ا...