روزمره هایمان
عزیز دلم چند روزه که کلی شعر یاد گرفته
بهش میگم امیر حسین یه توپ دارم میگه گیگیلیه
یا بهش میگم جون جونیه من اتل متل رو بخون میگه
اته مته توتوتهخلاصه پسرم کلی هنرمند شده و کلی
شعر بلده
راستی پنجشنبه شب یلداست .این میشه دومین
شب یلدای عمرت عزیز دلم
امسال میریم خونه ی مامانیه من چون همه قراره بیان اونجا
پارسال خونه ی باباجون اینا بودیم چون عمه سال اول بود که عروس
شده بود و قرار بود خانواده ی شوهرش براش شب یلدایی بیارن
امیدوارم 120 تا از این شب یلداها رو
توی عمرت تجربه کنی عزیز دل مامان و بابا
اولین بار که امسال شومینه رو روشن کردم کلی تعجب کرده
بود و از کنارش تکون نمیخورد و مدام میگفت مامان دود.بابا آتی
یعنی آتیش!!!ما هم مجبور بودیم کنارش بشینیم و مدام
گفته های آقا پسری رو تصدیق کنیم
وقتی بهش میگفتیم بیا اینور خودشو این شکلی لوس میکرد
که بازم اجازه بدیم بشینه!
یه خرس داره که عاشقشهگاهی اوقات بهش میگه
شیر!هر جا هم میره با خودش میبره.هرچند که دو برابر خودشه!!
اینم مراحل ابراز محبتشه
تازگیها همه اسباب بازیهاشو سعی میکنه به زور هم که شده
بکنه تو بلوزش!!!اونم همه رو با هم!!!
وقتی میگم پسرم هنرمنده حتما هست که میگم.اینم
کاردستیهاش!!یعنی من عاشق این هنراشم
پرکردن سوراخهای ماشینش با گوش پاک کن
پر کردن سوراخ دی وی دی با نی آبمیوه!!