امیرحسین جونمونامیرحسین جونمون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره
اميرعلي جونموناميرعلي جونمون، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

❤مردهاي کوچک من ❤

شهر بازی

1392/4/26 2:44
نویسنده : LESWIET امیرحسین
394 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز صبح بهت قول دادم عصر که شد و هوا خنک تر شد

بریم شهر بازی.ناهارت رو که خوردی و چرت بعد از ظهرت

رو هم زدی و شیر عصرونه رو هم که خوردی گفتی

مامان.آفتاب رفت؟!سایه شد؟!

که معنی همون به قول خودمون به حرفت عمل بکن رو میدادنیشخند

با هم دیگه حاضر شدیم و رفتیم فروشگاه یاس.

اول کلی خریدهای خوشمزه کردیم و بعدش هم رفتیم

شهر بازیشلبخندهر کدوم از اسباب بازیهاش رو

که مناسب سنّ کوچولوت بود رو سوار شدی و

کلی ذوق میکردیهورامنم ذوق میکردم وقتی

اون همه هیجان و شادی رو میدیدمبغل

خلاصه وقتی تموم شد طبقه ها رو یکی یکی گشتیم

و در آخر هم یه تی شرت خوشگل واست خریدم

و اومدیم پایین و با یه عالمه خریدهای خوشگل و

خوشمزه برگشتیم خونه که شما تو راه انقدر خسته

شده بودی که خوابت بردقلب

                                  متحرک - جدید - تصاویر زیبا ساز - وبلاگ

از حرفها و شیرینکاریهات بگم که تازگیا یاد گرفته

واسه هر کار اشتباه میگی بگشید که همون ببخشید

بزرگونه میشهماچاونروز سرت محکم خورد به زانوی بابا.

سرت رو مالیدی و گفتی بابا بگشید!بغل

بابا هم یه ماچ گنده ازت کرد و گفت تو ببخش بابایی.

اما ول کن نبودی و انقدر گفتی بگشید تا بابا بلاخره

بخشیدتخنده

پام یه خراش کوچولو برداشته بود دیدی و گفتی

مامان پات اوف شده؟گفتم آره مامانی.گفتی خدا نکنه

پات اوف بشه و من موندم با دوتا شاخ رو سرمتعجب

اونروز بهت گفتم تو جوجه ی منی.گفتی جوجه

تو خیابون بود.من امیل حسینمقلب

به دگمه میگی دمگ.عاشق دمگ و اسباب بازیهای

کوچولو هم هستی.

به یخ هم میگی نخ بده!روزی یه دونه هم باید بهت

یخ کوچولو بدم تا باهاش بازی کنی و رو فرشها آبش کنیمتفکر

امروز داشتیم میرفتیم سوپر مارکت .گفتی مامان

بستنی هم میخری؟گفتم بله چند تا بخرم؟

گفتی دو تا مال خودت.دوتا مال بابا.پنج تا مال منماچ

از یک تا پنج رو هم میشماری.شعر حسنی نگو بلا

بگو رو هم از بس کارتونش رو دیدی تقریبا حفظی.

اتل متل توتوله رو هم کمابیش بلدی.

خلاصه که خیلی عشق میکنیم از داشتنت

عشق من و باباlove teddybear 01

 

اینجا هم صرفا جهت کنجکاوی سرک میکشیدم ببینم

چه خبره!ولی مامانم گفت بیا بریم این مال سنّ

شما نیستابرو

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

ریحانه
26 تیر 92 22:38
جوجه ی مامان پس بستنی زن عمو چی؟ به زن عمو بستنی نمیدی؟ [hr
مال خودمه!پنج تا!
مامان فرشته کوچولو
28 تیر 92 15:41
چه حالی میده آدم با پسرش بره شهر بازی چه کیفیم میکنه وروجک خان با اون شیرین زبونیاش معلومه حسابی بت خوش گذشته پسمل طلا


انشاالله خودت بزودی این حس رو لمس میکنی.واقعا حال میده
ترکان
29 تیر 92 0:52
ماشالا پسره نازی دارید خدا حفظش کنههمه وبلاگتونو مو به مو خوندممن لینکتون کردم


ممنونم عزیزم لطف کردی
زهره مامان آریان
29 تیر 92 23:49
مامانی الوعده وفا.مگه اینا چیری رو یادشون میره
معلومه که حسابی خوش گذروندی.همیشه خوش باشی عزیزم.


لطف کردی.جای شما خالی.شماهم خوش باشید
مامان رضا جونی
31 تیر 92 15:53
الهی بگردم واقعا این عکس ارزش رای دادن بهش رو داره


مرسی واقعا لطف کردی
مامان امیـــــــرعلی(پســــرکــــــ شیطـــــون)
31 تیر 92 17:34
الهی خاله فدات بشه پســـــر خوشمـــــــزه و ناااااااااز ...
ایشالا همیشه شاد باشیـــــــن ...
فدای شیرین زبونیهاتـــــ ...



مرسی خاله.خدانکنه.دوست جونم رو بوس کن
عاطفه
1 مرداد 92 3:18
خوش به حالتون ! چقدر خوش گذشته کاش منم بودم راستی مامان مهربون با افتخار لینک شدید


مرسی لطف کردی.شماهم لینک شدید