امیرحسین جونمونامیرحسین جونمون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره
اميرعلي جونموناميرعلي جونمون، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

❤مردهاي کوچک من ❤

آخرین خاطره از سال دوم زندگی

1392/3/7 2:38
نویسنده : LESWIET امیرحسین
371 بازدید
اشتراک گذاری

یه جورایی باورم نمیشه که چهار روز مونده به تموم شدن

دومین سال زندگیت.حس میکنم خیلی بزرگ شدی.دیگه

کاملا صحبت میکنی.همه چیز رو میفهمی.خوبی.بدی.ترس.

ناراحتی.خوشحالی...

هر وقت یه چیزی بهت میدیم که دوست داری میگی

خوشحال میکنم(ذوق میکنمبغل).

دستشویی رو کاملا یاد گرفتی که بگی.یکماهی

میشه.درست یکماه هم هست که دیگه روی پاهام

نمیخوابی.کنارت که دراز بکشم خودت میخوابی و من

بعدش میبرمت تو تختتچشمک

امشب که بر طبق عادت دستم رو گرفته بودی که بخوابی

داشتم فکر میکردم که واقعا تو به من احتیاج داری

که کنارت باشم یا من به تو؟!

تو خواب مثل فرشته هاییمژهگاهی نیم ساعت میشه که

خوابیدی و من هنوز غرق لذت نگاه کردنتم.

تازگیا یاد گرفتی به همون زبون کودکانه و معصومت گولمون

بزنی!هر چیزی که میخوای میگی مامان.عزیزم یا گاهی

اوقات عزیزم جونم اونو میدی؟تعجب

هر وقت هم که وقت گول زدن بابا میرسه بابا تبدیل به

بابا علیرژا میشه!به قول خودش جلوی این یکی نمیشه

مقاومت کرد و در نتیجه به خواستت میرسیاز خود راضی

این جمعه که گذشت با باباجونی اینا رفتیم پارک

و شام رو هم اونجا خوردیم.کلی ذوق میکردی و اینور اونور

میپریدی و بازی میکردیقلبما هم خوشحال بودیم

از خوشحالیه تو.

دیشب که تزیینات تولدت رو به دیوارا میچسبوندیم

کلی ذوق میکردی و مدام میگفتی تبلد منه!مال منه!

بهت میگم امیرحسین تولد چیکار میکنیم؟میگی فوووووت!

شمعا...نانای...کیک ماهی کوچولو(کیکی که با هم رفتیم

سفارش دادیم طرح نمو داره به انتخاب خودت)بغل

خلاصه خداروشکر روزهای خوبی داریم که همه رو

مدیون تو هستیم عزیز دلم.

گاهی که به دو سال پیش همچین روزی فکر میکنم

بغض گلومو میگیره.دلم تنگ شده واسه اون روزا.روزهایی

که به رغم سنگینی که هر زنی تو اون وضعیت داره

و به رغم اینکه دوست داشتم هر چه زودتر بغلت کنم و

بوت کنم احساس میکردم فقط چند روز دیگست که تو

اینقدر بهم نزدیکی.فقط چند روز دیگست که با هر لگدت

از شدت ذوق اشکم در میاد.و فقط چند روز دیگست

که میتونم هر چی از خدا میخوام بخوام و مطمئن باشم

که بخاطر وجود موجود معصومی مثل تو در درونم

صدام رو میشنوه.

حالا خیلی دلتنگ اون روزهام.ولی با نگاه به تو.

راه رفتنت.حرف زدنت.خندیدنت.و لحظه لحظه ی زندگیت

خدای بزرگ رو شکر میکنم و من و باباازش میخواهیم

اونقدر عمرت با برکت باشه و اونقدر خاطره ی شیرین

تو ذهنت داشته باشی که از این روزهای قشنگ 

 یه ذره اون ته تهای ذهنت باقی بمونهсердечки

 

 

داره چیپس و خرما رو با هم میخوره.چه دقتی هم میکنهماچ

یکمی فکر کنم ببینم میتونم سر بخورم یا نه!

ووووی مامان هولم نکن دارم میرم دیگه!

نمیدونم چرا محاسباتم اشتباهی شد و اینورکی از آب در اومد!

گفتگوی نوه و باباجونی راجع به مزایای استفاده از کارت

عابر بانک!

وقتی میگیم لبات رو غنچه بکن اینجوری میشه!

فکر میکنید ساندویچی که با این جدیت گاز میزنه لاش

چیه!؟

عروسک بیچاره!

از تخت مامانم اینا رفتم بالا به امید دستیابی به قاب

عکس عروسیشون و نقاشی بر روی آن که مامانم

بد موقع رسید!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان قندعسل
7 خرداد 92 2:21
خیلی خوب احساستو بیان میکنی.عالی بود.
امیرحسین جون از اون پسرای تکه که لنگه اش پیدا نمیشه.


ممنونم لطف کردی
امير علي
7 خرداد 92 10:18
ساندويج عروسك خوشمزه اس خاله جون و اون چيپس و خرما چطوري بود با هم عزيز دلم خيلي شيطون بلا شدي خاله جون قربونت برم


خیلی خوشمزس خاله حتما امتحان کن!میسی
پویا تم
7 خرداد 92 15:35
سلام دوست عزیز برای طراحی تم تولد و جشن دندونی و تقویم برای کوچولوهای نازتون در خدمتیم از طرح های ما دیدن فرمایید به ازای هر تم یک تقویم 12 ماهه با 5 عکس کودکتون هدیه بگیرید برای گیف تولد منتظرتونیم با نظر گذاشتن در وبلاگ آدرس وبلاگتون رو هم بگذارید http://pooyasm.blogfa.com
م...
8 خرداد 92 14:10
ای فداش بشم
مامانی درسا
10 خرداد 92 4:06
خدای بخشنده را شکرگزار و نوزاد بخشیده بر تو مبارک امید که بزرگ شود و از نیکوکاریش بهره مند گردی.

امام علی (ع
تولدت مبارک عزیزم


ممنونم لطف کردی
✿♡✿ مامان و بابای محمدپارسا ✿♡✿
10 خرداد 92 15:49
تولد تولد تولدت مبارک
انشالا تولد 120 سالگیت عزیزم


مرسی خاله.بوس
ریحانه
11 خرداد 92 22:52
میگم این چیه امیرحسین؟
میگه مال منه!!!
میگم خب این چیه که مال توئه؟
میگه مال تو نیست!
ای جانم میگه زمنو جونم من انقد ذوق میکنم میگه مامن عزیزم چقدر آخه ذوق میکنی؟
خوش بحالت


دنیاییه واسه خودش.یه روز کاملا حسش میکنی