امیرحسین جونمونامیرحسین جونمون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره
اميرعلي جونموناميرعلي جونمون، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

❤مردهاي کوچک من ❤

امیرحسین پسردایی دار شد

1391/12/12 16:47
نویسنده : LESWIET امیرحسین
324 بازدید
اشتراک گذاری

امروز دوباره خاطره ی سونوگرافیه چهارماهگی برام زنده شدمژه

اون روز که ساعت چهارنوبت داشتم و هفت ونیم که منشی بهم

گفت نیم ساعت دیگه نوبتت میشه زنگ زدم به بابایی تا از اداره

خودشو برسونه.اخه خیلی دوست داشت که نازنازی روببینه.

صدای ضربان قلبش که گروپ گروپ میزد.صدای نفسهای

تند بابا که اضطراب سلامتیش رو داشت.سردیه دستای خودم

و گرمیه دستای بابا که محکم گرفته بودشون.

صدای خانوم دکتر که میگفت این سرشه.این مغزشه.این

صورتش.دستای کوچولوش.اینم پنج تا انگشتاش.شکمش.

پاهاش.و اینم پسریش.

آخ که هردو یادمون رفته بود که چقدر دوست داشتیم بچه ی

اولمون پسر باشه.فقط میخواستیم سالم باشه.

 

و تواون لحظه ذوق یواشکیه من و لب گزیدن بابا که یعنی

سلامتیش خیلی مهمتر از اینهاست.

پنج تا انگشت هرکدوم از پاهاش.ودر آخر صدای نفس راحت من و

بابایی و شکر خدای بزرگ به خاطر همه ی مهربونیاش در

حقمون.

بابا اون روز خیلی کار داشت.مجبور شد بره اداره.منم انگار

رو ابرها راه میرفتم.تمام خیابون قائم مقام رو پیاده گرفتم

و اومدم پایین.لباسهای نوزادیه پسرونه رونگاه میکردم و تو دلم

ذوق میکردم.باباجون زنگ زد و از سلامتیش که مطمئن

شد و گفتم پسره.وعده ی مژدگانی و صدای گریه ی از

سر شوقش.تبریک مامانی و بابایی.جشن شام دونفره.

هیچوقت فراموششون نمیکنیم.اینا یه ذره از قشنگیه دوران

انتظار تو بود و همه ی شیرینیه زندگیه سه نفرمون.

امروز هم زن دایی لیلا وقت سونو گرافی داشت.

زنگ زدم و سلامتیه نی نی برادر رو جویا شدم و در اخر

پسر یا دختر بودنش رو.فهمیدم که سالمه و اینکه پسره.

یکبار دیگه خدارو بخاطر این همه لطف شکر کردم .

سلامتی مهمه .مهمتر از همه ی چیزایی که ما دوست داریم.

و اینکه امروز فهمیدم که چقدر برادرزاده عزیزه.انقدر

که وقتی به لیلا زنگ زدم و حال بچه رو پرسیدم داشت       

یادم میرفت جنسیتش رو بپرسمقلب

 

وقتی یک ماه بود که زندگیمون سه نفره شده بود و

خودمون اینو نمیدونستیملبخند

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

نازنین (مامان ثنا)
12 اسفند 91 22:08
مامانی نمی دونی لذت بردم از خوندن خاطراتت
خاطرات خودمم جلوی چشمم اومد واقعا یادش بخیر
انشالله سالها کنار هم به خوبی و خوشی زندگی کنین و سایتون رو سر گل پسرتون باشه.
بووووووووس برای امیرحسین جونم


ممنونم دوست خوبم.خیلی لطف داری.بوس
علامه كوچولو
14 اسفند 91 9:43
سلاااااااااااااااااااام واقعا اين فلاش بك ها بعضي اوقات خيلي هيجان انگيزند هميشه شاد باشيد
م...
14 اسفند 91 11:30
وای خیلی مبارکه عمه خانوم.
انشالا قدمش سبک و نیک باشه.
وای پسر پسر، قند عسل.
من تنها کسی بودم که میگفتم پسره.
البته امیر حسین ما یه چیز دیگه ست. عشقه


ممنون اره من دیگه بهت ایمان اوردم!در اینکه جیگر مامان یه چیز دیگست هم هیچ شکی نیست.عمه شدن هم عالمی داره ها.
مامان فرشته کوچولو
14 اسفند 91 23:10
آخی ی ی ی ی چه قدر قشنگ الهی که همه ی نی نی ها سالم بیان تو بغل ماماناشون مبارک باشه مامانی عمه شدی


ممنون انشاالله نی نی تو هم سالم بیاد دنیا و کنارهم شاد باشید
مامان ثمین
15 اسفند 91 14:52
عزیزم همیشه شادوخوشبخت باشینننننننننننن


ممنونم لطف کردی
امير علي (شيرين گندمگ )
16 اسفند 91 15:26
سلام عزيزم چقدر خوشگلي دوست جوني خودم . هميشه شاد و خندون باشيد در كنار خانواده


سلام ممنون چشمای قشنگت خوشگل میبینه.همین ارزو رو برای شما هم دارم
nasema
16 اسفند 91 17:09
سلام به دوست عزیز برای داشتن تقویمی زیبا با تم مورد نظر خود و عکس های شما به ما مراجعه کنید با بهترین کیفیت و قیمت فقط 1000 تومان بهترین عیدی برای سال نو یه عیدی موندگار و کم هزینه پس زود بیاین
زهره مامان آریان
17 اسفند 91 1:24
انشالله همیشه شاد باشید و خاطرات شیرین تو زندگیتون باشه.



ممنونم برای شماهم همینطور
ریحانه
17 اسفند 91 22:20
مبارکه چشمتون روشن
پس من کی عمه میشم خب؟


ممنون.انقدر زود که خودتم متوجه نمیشی
مامان قندعسل
19 اسفند 91 0:32
تبریک میگم.من هیچ وقت عمه نمیشم ولی کلی خاله میشم
عکستون خیلی قشنگه


خاله شدن هم خیلی خوبه.عوضش منم هیچوقت خاله نمیشم.لطف کردی.