بله برون عمو حمید
جمعه ی این هفته بله برون عمو حمید بودواسه همین سرمون
یکم شلوغ بود و نتونستم از خاطرات شیرین گل پسر بنویسم.
کلوچه ی ما تو این چند روزه کلی بزرگ شدهدیگه وقتی غذا رو
دهنش میزارم زودی قورتش نمیده و اول کلی میجودش بعد قورت
میدهکلی هم حرفای جدید یاد گرفته که وقتی میگه آدم میخواد
قورتش بده
بله برون عمو حمید قم بود چون خونه ی عروس قمه
من و بابا علیرضا هم فکر کردیم چون راه دوره و ممکنه اونجا سروصدا
باشهپسرنازی اذیت میشه .
بخاطر همینم مامانی و دایی علی از خدا خواسته صبح اومدنو
بردنش خونشون و ما هم شب که بر میگشتیم رفتیمو آوردیمش
مامانی امروز فقط واسه این از خاطراتت نوشتم
که چند تا از کلمه های جدیدی رو که میگی بنویسم تا یکوقت از
یادمون نره که یه روزی فرشته کوچولومون چه جوری
صحبت میکردهالبته یه جمله هایی هم میگی
که فقط من متوجه میشم و واسه بقیه ترجمش میکنم
گربه(گبه)
ماهی(مایی)
نی نی(ننا)
کلاه قرمزی(گگا)
ماست(ماشت)
از اونها(آنا)
بریم(بییم)
بده(بیده)
مامان جون(ماجون)
کارتون(دون دون)
سگ(هاپو)
قورباغه(گوگه)
نارنگی(نایی)
انگور(انور)
گردو(ددو)
چیپس(چیبا)
سیب(شیب)
جیگر(دیدل)
گل پسر دیشب واسه اولین بار باباشو بوس کرد و بابت این کلی
بابا علیرضا ذوق زده شدآخه تا الان فقط اسب و عروسکاشو
بوس میکرد و وقتی میگفتم بابا رو بوس کن لپشو میبرد جلو
طفلک بابا علیرضا.هرچند که خودش کلی کیف میکنه که سوارش
بشه.
به این خرسش میگه شیر
انقده دوست دارم از اینجا برم بالا.اسباب بازیها رو میریزم پایین که
برم بالا همیشه مامانم میرسه و دعفام میکنه!!!
تا باژی خیلی کیف داره!