آفتاب گرم پاییزی

توی این روزهای بارونیه پاییزی هیچ چیز به اندازه ی پیدا شدن آفتاب

در یک صبح و به دنبال آن حاضرشدنهای مادر و پسری

و پیاده روی که هدف اون جز رسیدن به پارک محل و دلخوشیهای

کوچک پسر کوچولوت نیست

این روزا هر موقع که بیدار میشیم و میبینیم که آسمون آبیه

و به قول آقا کوچولو خورشید خانوم  تو آسمونه بعد از صبحونه ای

که خلاصه میشه تو انتخاب نیمرو یا کره و مربای انجیر که عاشقشه

یا آلبالو که بخاطر ترشیش دوستش داره یا کره و پنیر و یا

فرنی مخلوط شده با گردو و بادوم و موز و کره و کنجد و عسل

دو تایی شال و کلاه میکنیم و راه میفتیم میریم پارک محل

یکمی سرسره.یکمی تاب بازی و یکمی الاکلنگ که نفر مقابل

یا منم که باید به حالت نرمش و ورزش در بیام و بخاطر حفظ

آبروی خانواده نمیتونم سوار بشم!یا اگر خدا کمک کنه یه

کوچولوی دیگه با مامانش هوس هواخوری کرده باشن و بیاد و بشه

نفر مقابل پسرکمون روی الاکلنگ

بعدش در همون حال به قول خودش بازی و شادی کلی آجیل

شامل پسته و بادوم و بادوم زمینی و بادوم هندی به خورد

آقا پسر میدم!هر چند که خودش به طور ارثی که از پدر برده

از خوردنشون کیف دنیا رو میکنه

وقتی هم که دوتایی کلی خسته شدیم پیاده برمیگردیم

به خونه.کلی هم توی راه صحبت میکنیم و چه لذتی از این

بالاتر که کم کم حس کنی کودکت داره خیلی چیزها رو میفهمه

و درک میکنه

گاهی که پسرک داره واسم از رویاهای کودکانش تعریف میکنه

احساس میکنم از شدت ذوق ممکنه همون لحظه انقدر

فشارش بدم که خدای نکرده بلایی سرش بیاد

الان که مشغول ثبت خاطراتش هستم عصر جمعه ی بیست و

دوم آذره .و میشه گفت روز خوب و آرومی واسه سه نفرمون

بود.ناهار آش رشته واسه ی آقایون بزرگ و کوچیک درست کرده بودم

که کلی استقبال شد و کلی هم بساط خوشیه روز تعطیلمون

رو گرم تر کرد

ما هم دلمون خوشه به همین دلخوشیهای قشنگ که دلمون

رو قرص میکنه که اگر خیلی چیزها رو توی این دنیا نداریم

عوضش با کنار هم بودنمون عشق میکنیم و همین یعنی

بزرگترین دارایی توی این دنیای بزرگ

.: امیر حسین. آرامش زندگی  تا این لحظه ، 

2 سال و 6 ماه و 12 روز و 10 ساعت و 29 دقیقه و 32 ثانیه سن دارد