نگاه به سالی که گذشت و آخرین دلنوشته ام در سال1391
کمتر از دو روز مونده به پایان سال 91.سالی پر از خاطره.
پر از اولین ها.اولین کلمات.اولین قدمها...
خدارو شکر.سال خوبی بود.خوب بود چون تو کنار من و بابا بودی.
خوب بود چون بابا کنار من و تو بود.و خوب بود چون سایه ی
سلامت پدر بزرگها و مادربزرگهات روی سر خانواده ی سه
نفرمون بود.
خدایا سال جدید رو برای پسرکم .مرد بزرگ خونه ام.وتمام
کسانی که دلمون بسته بهشونه خیر بنویس.
تقدیری قشنگ .پر از شادی.سلامتی.خوشبختی.و به دور
از هر ناخوشی.
خدایا اگر تو این سالی که گذشت با حرفی.نگاهی.حرکتی.
دل کسی رو شکستم من رو ببخش و کمکم کن تا تو
سال جدید مادر بهتری برای پسرم.همسر بهتری برای شوهرم.
و فرزند بهتری برای پدر و مادرهامون باشم.
یه جورایی عاشق این آب و هوام.من رو میبره به روزهای
خوش کودکی.دقیقا تو این روزها بود که روزی حداقل پنج بار
لباسها و کفشم رو پرو میکردم و دوباره با وسواس
آویزونشون میکردم.حتی جورابهام هم نو بود.بوی تمیزیه خونه.
خرید شیرینی و آجیل و شکلات و دستبردهای یواشکیمون
به اونها قبل از اومدن مهمون.ردیف شدنمون موقعی که میرفتیم
عید دیدنی جلوی صاحبخونه برای گرفتن عیدی.
تو دل شمردن اسکناسهای عیدی و ذوق خریدن فلان عروسک
یا دمپایی ابری که تازه مد شده بود.
حالا خودم یه پسر دارم.حالا خودم عیدی میدم.وای خدا باورم
نمیشه.چه حس خوبیه .
امروز با پسری رفتیم و وسایل هفت سین خریدیم.از خریدن
ماهی انقدر ذوق کرد که نگو.اسمش رو هم گذاشتیم
نمو.آخه کارتونش رو خیلی دوست داره.آوردیمش خونه
و انداختیمش تو تنگ ماهی.همونجور که داشت نگاهش
میکرد من یه کوچولو واسه ماهیه نون ریختم که بخوره.
داشتم میومدم تو آشپزخونه که دیدم بله.بچم دلش واسه
به قول خودش ماهی کوچول سوخت و یه تیکه گنده
نون ساندویچی که داشت میخورد رو انداخت تو تنگ و
تند تند هم به ماهیه میگفت بخور ماهی بخور.
بمیرم که انقدر مهربونی عزیز دل مادر.
تو چیدن هفت سین هم کلی کمکم کرد و با تعجب به
سنجدها نگاه میکرد.آخر تو یه فرصت یکی گذاشت تو دهنش
و سریع فوتش کرد بیرون و گفت مامان بخور.گردو!
راستی عکسهای آتلیه اش رو هم گرفتم ولی این عکاسها
انقدر مارمولک شدن که دیگه سی دیش رو نمیدن.
میترسن بریم یه جا دیگه ظاهرشون بکنیم.منم مجبور شدم
از روی یکی دوتاش با دوربین عکس بگیرم که زیاد هم جالب
نشد.
خلاصه عزیز دلم.بهترینها رو تو این سال واست میخوام.
واسه تو و باباعلیرضاو تمام کسانی که دوستشون دارم.
خدا هیچوقت دعای یه مادر رو بی جواب نمیذاره.
این رو اطمینان دارم.
چندتا ازروزهای قشنگ ما تو سالی که گذشت.
اینم چندتا از عکسهای آتلیه که زدیم رو شاسی و قراره
واسه عیدی بدیم به مامانبزرگهات.
دعای من برای عیدهرسالت جان مادر
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هر آن خواهی برایت آن بماند
به پایت ثروتی افزون بریزد
که چشم دشمنت حیران بماند
تنت سالم سرایت سبز باشد
برایت زندگی آسان بماند
تمام فصل سالت عید باشد