نگاه به سالی که گذشت و آخرین دلنوشته ی مامان در سال1392
کمتر از یک روز مونده به پایان سال هزار و سیصد و نود و دو.
سالی که با همه ی تلخی و شیرینی هاش روی هم رفته سال خوب
الان که دارم واست مینویسم عصر بعدازظهر روز چهارشنبه هست که تو
تا اینجا کنارم نشسته بودی و کارتون نگاه میکردی ولی حالا که بهت
نگاه میکنم چشمای قشنگ و معصومت توی خواب نازنتحویل
سال هم فردا پنجشنبه ساعت حدودا هشت ونیم شبه.
همیشه وقتی به گذشته فکر میکنم آخرش به این نتیجه میرسم
که واقعا روزهای بدون تو رو من با چه امیدی زندگی میکردم!؟
همیشه هم به اینجا که میرسم خدا رو با تمام وجود توی زندگیمون
حس میکنمخدای بزرگ شکرت رو من چطور میتونم
به جا بیارم؟!یکسال دیگه هم گذشت و این سومین سالی بود
که پسرکمون رو به ما هدیه دادی.امسال هم به لطفت به سلامتی
و خوشی گذشت.همیشه فکر میکنم درسته که زندگیمون
خیلی چیزها رو هنوز توی رویا داره و هنوزم بهشون نرسیده ولی
در عوض همه ی اون چیزها ی کوچک و به ظاهر بزرگ
وقتی به دویدن ها.خنده ها.و شیرین زبونیهای پسرکمون نگاه میکنم
میبینم اون آرزوها خیلی کوچکن.خیلی کوچک.
وقتی بزرگی و عظمتت رو توی وجود کوچک پسرمون و سایه ی بلند
لطفت رو روی سر زندگیمون میبینم فکر میکنم من چطور میتونم
این همه مهربونی رو که تو در حقمون کردی شکر بکنم
توی این روز آخر از این سال خوب ازت میخوام سال بعد سایه ی سلامتی
و خوشبختی و موفقیت از زندگیمون کم نشه.
تمام کسانی که در آرزوی یه فرشته ی کوچولو واسه گرم شدن
زنگیشون هستن رو به آرزوشون برسون.همه ی مریضها رو شفا بده
به خصوص مریضهایی که دل و زبانشون مریضه.چون به نظر
من این آدمها نیاز بیشتری به لطف تو دارن.
خدای خوبم آرزوی آخرم اینه که توی این سال سایه ی سلامت مرد بزرگ
و مهربونم و پدر و مادرهامون بالای سرمون باشه که
این یعنی خود خود خوشبختی
دوتا چمدون گوشه ی خونه آماده ی سفر منتظرن و این یعنی
ما فردا صبح به همراه مامان ناز و باباجونی عازم خرم آبادیم
به امید خدا فکر کنم پنج شش روزی بمونیم هفته ی بعد برگردیم.
امسال موقع سال تحویل خونه ی خودمون نیستیم ولی
به عادت و اعتقاد هرساله تنگ ماهی و هفت سین خونمون روی میز کنار مبل
داره میگه هرچند که شما نیستین ولی من اینجا هستم تا
موقع تحویل سال با سبزه ی تازه جوونه زدم سرزندگی.با سماغم
گرمی.با سیرم سلامتی .با سیبم شادابی.با سکه هام ثروت.با سنجدهام
شیرینی.و با سمنوم استواری واسه اهالی این خونه
آرزو بکنم
چند تا از روزهای قشنگمون در سال 1392 :
دعای من برای عیدهرسالت جان مادر
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هر آن خواهی برایت آن بماند
به پایت ثروتی افزون بریزد
که چشم دشمنت حیران بماند
تنت سالم سرایت سبز باشد
برایت زندگی آسان بماند
تمام فصل سالت عید باشد