هجده ماهگی و دندون دهم
ماهگیت مبارک جگر گوشه
گل پسر ما دیروز یعنی دهم آذر سال هزارو سیصد و نود ویک
ساعت هشت و ده دقیقه ی صبح هجده ماهش تموم شد
و وارد نوزده ماه شدپریشب هم وقتی داشتیم با هم بازی میکردیم
یهو دیدم که بله دندون دهم هم از اون بالا داره برق
میزنه وبخاطرش کلی خوشحال شدم و بالا و پایین پریدم
همزمان با یکسال و نیمه شدن کاکل زری یه خبر خیلی خیلی
خوب هم بهمون رسید و اون هم عمه شدن من بود
دایی محمد و زن دایی لیلا قراره واسه کلوچه یه پسر دایی یا
دختر دایی کوچولو موچولو بیارن
وای خدا نمیدونم چرا وقتی مامان زنگ زد و این خبر و بهم
داد از خوشحالی گریه ام گرفت.هیچ وقت فکر نمیکردم که
برادرزاده اینقدر عزیز باشهحالا میفهمم که عمه متانت گل پسر
وقتی قربون صدقش میره واقعا چه حالی داره.
البته این برادرزاده ی کوشولو موشولو فعلا هفت هفتشه و
حالا حالاها مونده که واسه مرد کوچولوی ما یه هم بازیه درست و
حسابی بشهالهی قربونت بره عمه برادر زاده ی بند انگشتی من
اما تو مرد کوچکم یه وقت حسودی نکنیها.در اینکه
همه ی قلب مامان و بابا فقط فقط متعلق به توست هیچ شکی نکن
ما دیروز و امروز خونه ی مامانی اینا بودیم و ساعت
دوازده شب بود که برگشتیم.فردا پسرکمونو باید ببریم واسه
واکسن هجده ماهگی .یکم میترسم هرچند که میدونم انقدر
مظلوم و بی صدا هست که اصلا به روی خودش نیاره
اینجادندون دهمش یه کم معلومه
پسر خوشگله ی مامان وبابا و خانم هاپو