تولدت مبارک فرشته ی سه ساله ی ما
گاهی اوقات نمیشه احساس رو نوشت.یه جوری حس میکنی هر طور
هم که بنویسی باز هم کم گفتی.از میزان عشقت.از اندازه ی محبتت...
نمیتونی بنویسی.هر چقدر هم که سعی کنی انگار باز هم
به اون اندازه ها نمیرسه...
نمیدونم اگر نبودی الان چه حالی داشتیم...دوست هم ندارم بهش
حتی فکر کنم.فقط دوست دارم کیف کنم از بودنت.از داشتنت.
از عشق بی اندازت.نمیدونی وقتی برامون شیرین زبونی میکنی
گاهی از ذوق بغض میکنیم.از شعور زیادت که گاهی اصلا اندازه ی
سنت نیست.همه چیزت خوبه مامانی.اونقدر خوب که من و بابا
فکر میکنیم چقدر زود گذشت این سه سال.چند وقت یکبار لباسهای
روزای اولت.یکسالگیت و گاهی لباسهای همین چند ماه پیش رو
از توی کشو در میارم و دوتایی بهشون نگاه میکنیم.نمیدونیم
ذوق کنیم یا دلمون تنگ بشه واسه اون روزها.فقط میخوام بگم خدایا
شکرت.چطور میتونم مهربونیت رو شکر کنم که که اندازه ی شکرگزاریم
لطف تو رو حقیر نکنه!
تولدت مبارک بهترینه زندگی که نفسمون
به نفست بستست