همه ی قشنگیه خونه!
یه روزی که از خونه دور بودم یادم اومد که آدم میتونه برای شلوغی های
خونه اش هم دلتنگ بشه!برای مدادهای گم شده ی کز کرده زیر مبل و یخچال.
برای تکه اسباب بازیهای شکسته ی روی زمین.برای دیوارهای خط خطی و پر
از جای دستهای چرب کوچولو.برای فرش پر از لک.برای مبل گود رفته از پرشهای
پی در پی.برای خرت و پرت های پشت مبل.برای تکه های پازل توی کابینت.برای
کشوهایی که هر روز چند بار زیر و رو میشوند.برای شلوغیهایی که بوی بچه
میدهند.شلوغیهایی که گاهی روانیم میکنند.
چقدر عجیب است این دنیا.
دلتنگ شدم برای شلوغیهای خونه ای که همیشه هراس از آمدن مهمان سرزده
دارد.شلوغیهایی که همیشه طعم گس بودن امیرحسین دارد.
خدایا.من رو ببخش برای بی صبریهام.بخاطر هر آنچه برای لک برداشتن
فرش و مبل و دیوار زیر لب گفتم.
خدایا متشکرم بخاطر داشتن امیرحسین.بخاطر خانه ی شلوغ و تمیز نشدنی و
دوستداشتنیه این روزهام که آرزوی قلبیه خیلی هاست
(وجود این هواپیما برمیگرده به سه سال قبل که خاله ناهید بنده به مناسبت جشن
سیسمونی زحمتش رو کشیده بود و تا الان که فندوقچه سه سالش شده رو نمایی
نشده بود و در کمد انتظار میکشید.بعد از کلی ذوق و بازی دستی روش کشید و گفت
مامان بیا بزارش بالای کمدم که خرابش نکنم)