خوشگذرونی های تابستونی
هفته ی گذشته یه عالمه به کلوچه ی مامان خوش گذشته
و کلی من و بابا بهش حال دادیم
اول از همه اینکه مامان در یک حرکت کاملا هنرمندانه آمیز
لحاف و روتختیه پسرک رو نو کرد.یعنی با هم رفتیم
و به انتخاب خودت از لایکو پارچه خریدیم و واسه توی
لحافت هم پشم شیشه و برگشتیم ومن باکلی
ذوق نشستم و یه ست رختخواب واسه تختت به قول خودت
دوزیدم
کلی هم دوستش داری چون به سلیقه ی کوشولوی
خودته
بعد هم اینکه رفتیم خونه ی مامانی و یکی دوروزی
خوش گذروندی مخصوصا که با دایی علی و بابا واسه
بار اول رفتی استخربابا میگه اولش یه کم
استرس داشتی و نمیرفتی توی آب ولی وقتی دیدی
بابا اینا رفتن توی آب و هیچ اتفاقی واسشون
نیفتاد تو هم ریلکس شدی و رفتی توی آب
هرچند که وقتی اومدین و ازت پرسیدم که بهت خوش
گذشت یانه گفتی خیلی ولی شلنگ نداشت
بعد هم که اومدیم خونه روز شنبه کارهای خونه رو
انجام دادم و دیروز که یکشنبه بود شال و کلاه کردیم
و صبح رفتیم ساختمون تیراژه واسه کوتاهی موهات.
شهربازی.وخرید
روز خیلی خوبی بود.هم به تو خوش گذشت وهم به من
یه کمی بازی کردیم که به نام تو بود و به کام من
نیز میشد چون واسه بعضی بازیها که کمربند نداشتن
باید پیشت مینشستم
بعدش رفتیم نهار خوردیم که وقتی میخواستم سفارش
بدم گفتم امیرحسین پیتزا میخوری یا ساندویچ گفتی
سوسیس با سیزمینییکی از مشتریها هم کلی
واست ضعف کرد
بعد رفتیم موهات رو کوتاه کردیم که خیلی از آرایشگاهش
خوشت اومد و کلی با آقای آرایشگر دوست شدی
واسه همین هم اشتراک گرفتیم تا یه کیف اصلاح
مخصوص خودت واست بزارن و هرسال هم واسه تولدت
عکست رو روی شاسی بهمون هدیه بدن
تا ساعت هفت و نیم هم اومدیم خونه.البته شما توی
ماشین تقریبا از خستگی غش کرده بودی
شب هم کلی واسه باباعلیرضا تعریف کردی و
اونهم ذوق میکرد به خوشیهای کودکانه ی تو
گرم گفتگو با پسردایی کوشولو
اینجا هم دوست داشت بره با این عروسکه عکس بگیره
وقتی اون بهش میگفت بیا جیغ میزد و میدوید بغل
من
اینم یه لبخند قشنگ از جیگر عمه که خودم شکارش
کردم