بیست وشش ماهگی
ماهگیت مبارک عمر مامان
بیست وشش ماهه که صدای قشنگت تو خونه مون
یه عالمه عشق و محبت آورده و بهمون
نعمت مامان و بابا شدن بخشیده
وای خدا.باورم نمیشه.پسر کوچولومون کم کم واسه ی
خودش و ما مرد شده .
کاملا صحبت میکنه.و هر روز داره به دایره ی لغاتش
اضافه تر هم میشه.
پریروز داشت دعای جوشن کبیر تو تلویزیون میخوند.
مامانی داشت با من حرف میزد.اومده انگشتش
رو گرفته جلوی بینیش میگه هیس.مامانی. قرقان
میخونه!
حرفهای خیلی بزرگتر از اون دهان کوچولوش هم
میزنه که الان خیلی یادم نیست ولی
دست کم باعث میشه شاخ روی سرم هر روز
بزرگتر از دیروز بشه
باباجونی دیروز وقتی خواب بودی
نگاهت میکرد و میگفت چه خوبه وقتی تو اینجایی
منم کلی بغض کردم و دلم سوخت که چرا نمیتونیم
و مشغله های کاری اجازه نمیده که بیشتر از این
ببریمت خونه ی باباجونی و مامان ناز و مامانی و بابایی
همگی عاشقتیم مامانی
اینم چندتا عکس از تو و پسر دایی و به قول خودت
نی نی ایلیا که اونم دهم مرداد شده یک ماهش
عاشق این عکسام