چهل و شش ماهگی
ماهگیت مبارک عزییییییییییییییییییییییزترین
ببخش مامانی بازم دیر شد.اما بزار پای مسافرت و عید دیدنیهای عید
تو هفته ی اول عید و بعد اومدن کلی مهمون تو هفته ی دوم
کلی بزرگ شدی مامانی.انقدر که تو این یکی دو روزه بابا میخواد تختت رو
از حالت نی نی به بزرگونه تغییر بده.چون پریشب که توی خواب نگاهت کردم
احساس کردم دیگه این مدل تخت واست کوچیکه عزیز دلم
الان که دارم واست مینویسم داری کارتون میبینی و همزمان با تبلتی
که دایی علی واسه عیدیت خریده بازی میکنی.
هوا هم یکی دو روزه بارونیه و خیلی دلپذیر شده.از مسافرت عید بگم
که خیلییییییییییییی خوش گذشت.خرم آباد و هوای عالیه عیدش و
مامان جون مهربووووون.
دوباره همون جاهای پارسال رفتیم اما میخواستیم یکی دوتا آبشار بریم
ببینیم ولی هفته ی اول عید همش بارونی بود هوا واسه همین نشد که بریم
سیزده بدر هم مامانی اینا با خاله ناهید و مامان بزرگ اومدن خونمون
و بابا علیرضا رو پشت بوم واسمون کباب درست کرد و کلی بهمون خوش
گذشت.سه روز پیش هم روز مادر بود و بابا که میخواست گوشیش رو
عوض کنه گوشیه من رو گرفت و واسه من یه گوشیه بهتر خرید
عکسای مسافرت رو انشاالله بزودی میزارم برات عشقم
دوووووووووووووووووشیت داااااااااااااااااااااام
(بقول اونوقتا که کوچولو بودی)
چهار شنبه سوری امسال
پسرک جون دوست رفته بود بالای پله ها سنگر گرفته بود