معجون عشق
دیشب با کلی ذوق واسه کلوچه و باباش معجون درست کردم نمیدونم از سنگینی اون بود یا از پا درد که تا صبح هر نیم ساعت بیدار شدو گریه کرد(کلوچه رو میگم!) آخه این پاهای بیچاره چه گناهی کردن که باید همش در حال دویدن و بالارفتن از مبلا باشن شایدم مال اون دو تا وروجک که دو طرف لثش دارن زور میزنن بیان بیرون ولی هنوز موفق نشدن یادش بخیر اولین دندونت که بیرون زد چه حالی داشتم مثل یه مامان که بچش تو المپیاد جهانی مدال آورده بهت افتخار میکردم! دوست دارم مامانی ...