واکسن هجده ماهگی
دیروز عصر به همراه آقای پدر و پسر رفتیم مطب دکتر جواد پور
واسه زدن واکسنچون روز شنبه بود یکمی شلوغ بود و یکی
دو ساعتی منتظر نشستیم وقتی نوبتمون شد و رفتیم تو
دکتر چون شش ماه بود که امیرحسین رو ندیده بود گفت ماشاالله
امیر حسین چقدر بزرگ شدیاینو گفته ونگفته امیرحسین طبق
معمول که یه غریبه میبینه بغض کرد و وقتی گذاشتمش رو
ترازو که ایندفعه ترازوی آدم بزرگا بود و دیگه لازم نبود
رو ترازوی نوزادی بشینه شروع کرد به گریه کردن
وزنش سیزده کیلو و هشتصد گرم بوددر تمام مراحل معاینه
و اندازه گیریه قد و دور سر و کارهای دیگه یکبند
گریه کردحتی شکلات چوبی که دکتر بهش داد هم
تاثیر نکرد.ماشالله قدش هم هشتاد و هفت سانته
خلاصه نوبت واکسن شد و قطره فلج اطفال رو که تو
دهانش ریخت جیغی زد که نگو و پشت سرش واکسن
رو هم تو پاش زد اما mmr رو گفت جدیدا یک ماه بعد میزنیم
که در اثر تب زیاد بچه ها تشنج نکنناونجا به کمک پولکی
که بابا علیرضا بهش داد ساکت شد ولی وقتی از مطب اومدیم
بیرون مثل اینکه دگمشو زده باشن یهو ساکت شد
و شروع کرد به خندیدن
عزیزکمو شب بهش استامینوفن دادم و پیشش خوابیدم
اما زیاد بی تابی نکرد فقط یکم تو خواب ناله میکرد
یه کم هم پای راستش که واکسن زده بود اذیت بود و همش
به پهلوی چپ خوابید.الان هم مشغول دیدن سی دی
عمو پورنگه و هرچند وقت یه غری میزنه که معلومه هنوز پاش
اذیته البته هنوزم تب خفیفی داره که با استامینوفن
میارمش پایینعزیز دلم به قول بابا علیرضا ایکاش میشد
واکسنات رو ما بزنیم تا بعدش تو تب و درد نداشته باشی
و فقط سلامتیش واسه تو بود
دوست داریم مامانی
قبل از واکسن
بعد از واکسن
اینجوری فایده نداره باید بخوابم.
انقده خوش خنده ام حتی با این حال خراب!