موش موشک به شهر موشها میرود!
هیچوقت یادم نمیره...اولین باری رو که با بابا و مامان و دایی محمد رفتم سینما!
درست همسن پسر کوچولوم بودم.فیلم گلنار بود...
حتی خوب یادمه کجا نشسته بودم...صندلیه سر ردیف.کنار بابا...
شوق و ذوق زیادم بخاطر اون تلویزیون بزرگ.دست زدنهام.ترسم از تپلی تنبلی و
شوهرش بخاطر بزرگ بودنشون توی اون صفحه...
فیلم زندگیم با یه دور تند میره به بیست و شش سال بعد.جمعه شبی پسر کوچولو
به همراه من و بابا رفتیم سینما.فیلم شهر موشهای 2.یعنی ادامه ی
همون شهر موشهای سی سال پیش که برای ما ساخته شده بود.اون موقع
که مامانم نوار ویدیوییش رو برامون خرید که ببینیم با اون کیفیت داغون هیچوقت
فکر نمیکردم یه روزی با پسرم و بابای مهربونش بریم و ادامه ی اون رو ببینیم!!
سوالات با نمک پسرک قبل از داخل شدن به سالن...مامان اونجا موشهای زنده
داره نشون میده!؟مامان سینما یعنی شی؟!
همه ی این ذوق و شوقت باعث شد با پیدا نکردن بلیط واسه سانس ساعت
9 شب ناامید نشیم و از سینما فلسطین تغییر مسیر بدیم و بریم سینما
آزادی و وقتی اونجا هم با سانسهای پر شده روبرو شدیم واسه ساعت 12 شب
بلیط بگیریم!هرچند که بعدا فهمیدیم سانسهاش تا 5 صبح پر شده بود!!
خلاصه بعد از خوردن شام و یه گشت کوچولو توی پارک ساعی رفتیم سینما
و با خریدن پفک هندی و آبنبات چوبی و یخ در بهشت وارد سالن شدیم.جات
بین من و بابا بود.نگاه متعجبت به اون صفحه ی بزرگ و تاریکیه محیط...
ذوقت با خوندن اون آهنگهای شاد توی فیلم و دست زدنهات...
ترست از اسمشو نیار...
انگار تاریخ زندگیه آدمها همش تکراره...!تکرار شیرینی و تلخی ها....
آرزو میکنم فقط شیرینیهای تاریخ زندگیه من و بابا برات تکرار بشه مامانی
و یه روز نه چندان دور در کنار خانوادت غرق در خنده های خوشبختیت بچه هات
رو برای اولین بار ببری سینما و این روز برات تداعی بشه زندگیه من
من قویییییییییییییم!!گربه رو تو پارک زهره ترک کردم!!
کپلک و پیشو دوتا از شخصیتهای فیلم که عاشقشونه شدن یادگاری از اولین سینما رفتن پسر گلی