هووی دوست داشتنیه من!
این روزهای آخر سال رو که برای همه از جمله ما به سرعت برق داره
میگذره هیچ چیز نمیتونه به اندازه ی حرفهای از نمک خوش نمکتره نمکدون
مامان بامزه و دلنشین بکنهگاهی بهش میگم مامانی خداروشکر که
پسری اگر دختر بودی میخواستی چه پوستی از من بکنی!
حس حسودی و مالکیت تازگیا خیلی توی وجود کوچولوش رشد کرده.
کافیه باباعلیرضا بیاد و پیش من بشینه.هرجا باشه خودش رو میرسونه
و با یه حرکت سریع با زور خودش رو وسطمون جا میکنه و به
باباعلیرضای بیچاره در حال هول دادنش میگه اههههههه!کنده شو دیگه!
دیروز صبح رفتیم و واسه باباعلیرضا چند دست لباس گرفتیم.
اومدیم خونه پلاستیک لباسها رو گرفته میگه وقتی باباعلیرضا
اومد خونه خودم میخوام بهش بدم
دلم میخواست اونقدر فشارش بدم که لااقل یکم از ذوق مرگیم خالی
بشه
خلاصه که کلی عشق میکنیم با این هوو بازیهای جیرجیرک!
هرچند که گاهی از حد میگذره و کلی حرص درمیاره
چند تا کلمه ی انگلیسی هم یاد گرفتی مثل:
میمون(monkey)
فیل(elephent)
سلام(hello)
خداحافظ(bye)
سگ(dog)