امیرحسین جونمونامیرحسین جونمون، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه سن داره
اميرعلي جونموناميرعلي جونمون، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

❤مردهاي کوچک من ❤

سه دو یک!!میریم واسه خونه تکونیه عید!

1392/11/29 13:41
نویسنده : LESWIET امیرحسین
300 بازدید
اشتراک گذاری

دوباره داره میاد...نوروز.با بوی خوش تمیزی و تازگی.

کشوهای مرتب.فرشهای تمیز.پرده هایی که ازشون بوی

پودر لباسشویی میاد!همه چیز تازه و نو.

خیلی دوست دارم این حال و هوا رو.

امسال هم داره کم کم به پایان خودش نزدیک میشه.من هم گفتم

چه کاری بهتر که خونه تکونی رو شروع کنمبا سرعت کم

و کاملا سر فرصت.که نه من خسته و کلافه بشم و نه گل پسر


هیچوقت از ته قلبم حاضر نبودم کار خونمون رو یکنفر دیگه

که هیچ احساسی به خونه و وسایل ما نداره بیاد و انجام بده!

مگر دو سالی که به اجبار یکنفر رو آوردیم برای شستن دیوارها

و گردگیری که یکسالش رو باردار بودم و سال بعد هم امیرحسین

مامان خیلی کوچولو بودconnie_mama.gif

از توی کمد دیواریها شروع کردم هرچند که فکر میکنم همه جا تمیزه

و به قول مامانی وقتی هر دفعه از توی کمد و کابینتها یه چیزی

برمیداریم همه چی رو مرتب میکنیم و جاش رو هم تمیز میکنیم

دیگه خونه تکونی چه معنی داره!؟ولی باز هم خوبه و کلی وسایل

به درد نخور که خیلی وقته من و باباعلیرضا بهشون دست هم

نزده بودیم بیرون ریخته شد

امروز هم عروسکهای اتاق ناز پسر رو گروه گروه داریم میفرستیم

توی ماشین لباسشویی که یه غباری از چهرشون شسته باشیم.

هرچند که غبار خالی نیست و مخلوط شده با شیر خشک شده و

قورمه سبزی و انواع میوه ای خشک شده و ماکارونی که به شکل

فسیل در اومدهسبز

دیروز هم چون خیلی پسر خوبی بود از توی کمد یه لدر کنترلی

واسش درآوردم و بهش جایزه دادمچشمکهرچند که مامانی واسه سیسمونی

خریده بود و من قایمش کرده بودم تا الان که بتونه با کنترلش

کار کنه!و این شد اولین ماشین کنترلی که قراره باهاش بازی

کنه .البته به غیر از اون دوتایی که فعلا توی کمد مخفی میموننمشغول تلفن

وقتی بهش دادم کلی ذوق کرد.از اینکه با کنترل اینور و اونور

میرفت خیلی شگفت زده شده بود و با ذوق میگفت:مامان از اینجور

چیزا بهم بده من خیلی دوست دارمبغل

شب هم که باباعلیرضا اومد خونه نشونده بودش و بهش یاد

میداد که چطوری باهاش بازی کنهچشمک

به قول باباعلیرضا اگر تو نبودی چطوری میخواستیم زندگی کنیم

زندگیه ما

 

 

 

این شال و کلاه رو هم خودم واست بافتمقلبهر دفعه میپوشی میگی مامان

کلاه قرمزی شدم؟!ماچ


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان مرمر
30 بهمن 92 0:45
ریحانه
30 بهمن 92 23:25
شال و کلاه نو مبارک شاپسر، چه مامان باسلیقه ای داری هزارماشاالله! چقدر زن عمو دلش برات تنگ شده، دلش ضعف میره میبینه انقد گوگولی نشستی عروسکات تو ماشین لباسشویی میبینی!
LESWIET امیرحسین
پاسخ
ممنونم زن عمو جاندل ما هم تنگ شدهاین چند روز آخر هفته جات خیلی خالی بود
مامان امیرحسین جونی
4 اسفند 92 23:52
عزیزم خیلی وقته به وبلاگت سر نزدم دلم برات کلی تنگ شده بود مامانی خسته نباشی البته آدم یه جینگیل به این جیگری داشته باشه خسته نمیشه خیلیم کارکردن د کنارهم شیرین میشه چه قشنگ نشسته شسته شدن عروسکاش و میبینه
LESWIET امیرحسین
پاسخ
منم دلم تنگ شده بود ولی همیشه میام و سر میزنم.گاهی خاموش و گاهی روشن ممنونم خیلی لطف کردی اومدی
ساینا مامان آریان نهال نیوشا
23 فروردین 93 14:10
سلام سال نو مبارک امیر حسین جوون خوشگله ببوس
LESWIET امیرحسین
پاسخ
سلام ممنونم