سی و یک ماهگی
ماهگیت مبارک شکر من و بابا
بابا علیرضا ازت میپرسه عشق من کیه؟
میزنی به سینه ی خودت و میگی من!
میگه عمر من کیه؟
میگی من!
شکر من کیه؟
من!
عسل من کیه؟
مامان!!
این روزا عاشق آهنگ کجای دنیای بنیامین شدی!
میای و میگی مامان آهنگ آی آی بزار
مامان ناز چند روزی رو واسه استراحت اومده تهران
و بابا جونی مونده پیش بابابزرگ که خیلی مریضه
طفلکها خیلی خسته و ناراحتن.پیری و مریضیه بابای باباجونی
یکطرف و دور بودن از خونه و زندگی از طرف دیگه خیلی
شرایطشون رو سخت کرده.
دیروز که دیدیش کلی ذوق کردی .مخصوصا وقتی
سوغاتیت رو دیدی که یه ماشین پلیس به قول خودت
گنده بود
کلی باهاش بازی کردی و آخر شب هم که میومدیم خونه
سفارش دادی که دفعه ی بعد واست یه تراکتور
بزرگ بیاره
دیروز عمو حمید از اتاق اومد بیرون.دویدی بغلش کردی
گفتی عمو حمید جوووووونم!یه قند میدی؟!
دستش رو نگاه کردم و دیدم یه قندون توی دستشه
که میخواد ببره بزاره به قول خودت آشپخونه
عشق منی تو وروجک سیاستمدار من