امیرحسین جونمونامیرحسین جونمون، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره
اميرعلي جونموناميرعلي جونمون، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

❤مردهاي کوچک من ❤

سی و هفت ماهگی

1393/4/10 12:9
نویسنده : LESWIET امیرحسین
533 بازدید
اشتراک گذاری

ماهگیت مبارک جینگولک من

دوست دارم از شیرین زبونیهات بگم .چه کنم که انقدر زیادن که توی حواس پرت

من نمیگنجن.تازگیها بیشتر خنده های ما بخاطر این شیرین زبونیهاست.

سه خط اول رو دیروز یعنی دهم تیر نوشتم و متاسفانه متوجه شدم که داری توی

تب میسوزیغمگینپریشب نیمه های شب از خواب بیدار شدی و گریه میکردی.

اولش فکر کردم خواب دیدی واسه همین اومدم پیشت و خوابوندمت اما

بعد از یکربع با ناله از خواب بیدار شدی و یکدفعه بالا آوردیسوالفکر کردم شاید

سردی یا زیادیت کرده واسه همین چایی نبات درست کردم و با زور و توی خواب

دادم خوردی.بعد اون خوابیدی اما تا صبح توی خواب ناله میکردیگریهدم صبح

احساس کردم یکم سرت داغه!صبح که بیدار شدی اصلا میل به صبحونه نداشتی

و همون یک ذره که بهت دادم رو بالا آوردیبدبو

بعدش یکم بهت استامینوفن دادم و فهمیدم که سرما خوردی.یکم که خنک تر شدی

برات یه لگن آب آوردم و نشستی کنارش شروع به آب بازی کردی که به قول خودت

عاشقشیبغلاما دیدم فایده نداره و بردمت حمام و یه نیم ساعتی

دوش رو گرفته بودم روت و با آب ولرم بازی میکردیغمگینخلاصه اومدیم بیرون

و واسه ناهار یه کوچولو سوپ بهت دادم و خوابوندمت.اما دیدم داره تاثیر

استامیونفن میره و دوباره داری تب میکنی.پاشدم حاضر شدم و به باباعلیرضا

گفتم و اومد دنبالمون و رفتیم دکترخطایه متخصص کودکان خیلی خوب و مهربون

توی همین خیابون خودمون پیدا کردم که اولین بار بود میرفتیم پیشش.

وقتی هم که برمیگشتیم به باباعلیرضا گفتم این دم گوشمون بوده و ما

دو سال از این ور شهر میکوبیدیم میرفتیم اونور شهر واسه چکاپ ماهیانه ی جوجهسوال

دکتر معاینت کرد و گفت یه سرماخوردگیه ویروسیه که توی مراحل اوله

و ممکنه سه چهار روزی طول بکشهخطاسه چهار تا هم برات دارو داد و برگشتیم

خونه.خونه که رسیدیم داروهات رو دادم و بعد از یکساعت از بیحالی در اومدی

و شروع کردی به بازی کردنآرامکلی حالم خوب شد وقتی دیدم یکم حالت

جا اومده.امروز صبح هم حالت به کمک داروها خیلی بهتره.

دیروز و دیشب حالم خیلی بد بود.مدام فکر میکردم که خدایا اگر میشد

هر دردی که قراره بیافته به جون این بچه بره توی جون من دیگه هیچی ازت

نمیخواستم.واقعا تحمل حتی یه سرماخوردگیه بچه خیلی سختهغمگین

دیروز که از شدت تب خون دماغ شدی با زور بغضم رو قورت میدادم و

به ظاهر میخندیدم و میگفتم دهه دماغ بیتربیت چرا تف میکنی بیرون امیرحسین

منو اذیت میکنی؟!خطاکه بچم هول نکنه گرچه خودش هم ترسیده بود و گریه

میکردترسو

خدایا به حق این روزهای بزرگ و صاحب عزیز اون و با دهان روزه ازت میخوام

هر بلا و سختی و مریضی رو از تن عزیزان من دور کنیمحبت

                                        2AnimatiesAnimatedgifsVerjaardag008.gif

هفته ی پیش تولد ایلیا کوچولو بود و دعوت بودیم خونه ی دایی محمد

و بعد از مراسم کیک و میوه هم رفتیم رستوران واسه شامخندونکاصلا باورم

نمیشه که اون جوجه ی هول هولک که پارسال با اون عجله پا به این

دنیا گذاشت و همه رو غافلگیر کرد حالا شده یه آقا کوچولوی یکسالهمتنظر

خیلی بهت خوش گذشت مخصوصا که اونجا یه همبازی هم داشتی که برادرزاده ی

زن دایی بود.توی کل زمانی که اونجا بودیم همش توی اتاق خواب داشتی

با اون بازی میکردی و فقط موقع آوردن کیک باب اسفنجیه ایلیا و به ذوق

برف شادی اومدی بیرون وگرنه فکر نکنم اصلا میفهمیدی واسه چی

رفته بودیم اونجا یا نه!!!

هفته ی پیش یه روزش رو رفتیم  آتلیه واسه عکسهای تولد سه سالگیت و فردا

پس فردا میریم میگیریمشونمحبت

وقتی رفته بودیم واسه ایلیا هدیه بگیریم دیدم که باچه حسرتی داری به

یه آدم آهنی که توی مغازه بود نگاه میکنی و طبق معمول هم نمیگی که اون

رو میخوایبغلچی کار کردم؟؟

اول همه اون رو واسه تو خریدم.و وقتی برگشتیم بابایی میگفت فردا تولد

ایلیاست یا این شیطونک؟!خندونک

مامانی میخوام این رو بدونی که من و بابا هرجا باشیم و در هر شرایطی

اولویت اول زندگیمون تو و خنده ی روی لب توست قشنگترینمبكسل قلوب بكسل رومانسي بكسل فراشات بكسل فيونكات بكسل جديد ولطيف للمواضيع

 

 

تازگیا شده طرفدار پر و پاقرصه انگری بردچشمکالبته نه بیشتر از یکربع.بعدش خودش

پامیشه میگه مامان دیگه بسه ممکنه چشمام ته استکانی بشهبغل(خودم قبلا

اینجوری تهدیدش کردم)!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامانی کسرا
17 تیر 93 14:32
آخی نگران شدم ولی باز خوبه که به خیر گذشته و یه سرماخوردگی ساده ما که نمیتونیم یه سرما خوردگی واسه بچه هامون ببینیم خدا به داد دل مادرایی برسه که بچه هاشون بیماری های خاص خدایا به حق هر کی که پیشت آبرو داره شفاشون بده ببخشید تو رو خدا اومدم اینجا، های و واویلا راه انداختم انشالله همیشه خوب وخوش سلامت سایه اتون بالای سر پسر عزیزتون باشه و هیچ زمان مریضی و غمشُ نبینین الهی آمین یا رب العالمین
LESWIET امیرحسین
پاسخ
ممنونم دوست خوبم امیدوارم بلا از تن کسری کوچولو هم دور باشه.آره منم همیشه فکر میکنم دور از جونمون این مادرهای بچه ها با بیماریهای سخت واقعا چی میکشن طفلکیها!انشاالله درد و بلا از تن کوچولوی همه ی بچه ها دور باشه.